سیامک سپهری:
موسیقی ما عین سینمای لوک بسون است
مرجان صائبی: در روزهایی که انواع و اقسام موسیقیهای غیراصیل وگاه سبک بخش عمدهای از سلیقه شنیداری جوانان را تشکیل داده، یک گروه موسیقی با رویکرد به موسیقی محلی ایرانی و با نوای تار و تنبور و گویشهای مختلف این سرزمین قطعاتی را تنظیم و اجرا کرده که نه تنها مورد توجه مخاطبان خاص قرار گرفته بلکه مخاطب انبوه به دست آورده است. به بهانه کنسرتهای اخیرگروه رستاک گفتوگویی انجام دادیم با سیامک سپهری سرپرست گروه، که برخلاف خیلی از گروههای دیگر نه به دنبال چهره شدن هستند و نه یک گروه خواننده محور، و این را نقطه قوت خودشان میدانند که کسی اسم اعضای گروه را نمیداند و همه، گروه رستاک را میشناسند.
وقتی یک کار جدی را شروع میکنید. طبعا رویایی برای آینده دارید و یک دورنمای کلی برای خودتان ترسیم میکنید، با توجه به شرایط جامعه و جوانها، جایگاه امروز رستاک به عنوان یک گروه مطرح و موفق در خانواده موسیقی ایران تا چه حدی برای شما قابل پیشبینی بود؟ فکر نمیکردیم تا این حد بتواند مخاطب را جذب کند. یعنی برای این قشر از مخاطب و این تعداد از لحاظ کمیت جالب باشد. البته آرزوی ما ارایه کاری بوده که مابهازایش در سینماکارهای (لوک بسون) است. سینمایی که هم مخاطب عادی را جذب میکند و هم مخاطب فیلمهای اکشن را مجبور میکند تا انتهای فیلم را ببیند و در ضمن یک منتقد جدی سینما هم راجع به آن نظر میدهد. رسیدن به این درجه واقعا کار سختی است و برای گروه ما هم آرزوی دوری بود، اما خوشبختانه ما توانستیم تا حد زیادی به این فضا نزدیک شویم. ما در مجموعه رنگوارههای کهن به یکسری دستاوردهایی رسیدیم که بهزعم بعضیها کار جدیتری است (نسبت به موسیقی اورژینال کار) و همان برای ما پایه و اساسی شد برای شروع این مسیر.
در واقع بهتر است بگوییم خیلی فراتر از انتظار بود.
بله، در این سیر و این حیطه از فعالیتی که ما داشتیم واقعا فراتر از انتظار بود.
مخصوصا در دورهای که گرایش جوانان به موسیقیهای غیراصیل بیشتر است این موسیقی که تا حدود زیادی به موسیقی جدی مربوط میشود، موفق شد قشرهای مختلفی ازجمله جوانان راجذب کند.
بله، برای خود ما هم خیلی عجیب بود.
حالا این فراتر از انتظار بودن برای شما چه حسی دارد؟ خوشحالید، احساس نگرانی میکنید یا احیانا مغرور شدهاید؟ مجموعهای از همه این حسها وجود دارد. اما برای ما بیشتر یک نگرانی لذتبخش ایجاد کرده و نگرانی ما برای فیدبکهای جدی رستاک است. از این جهت که کار بعدی حتما باید بهتر باشد و این کار ما را سختتر میکند و مسوولیتمان سنگین میشود.
در ادامه راه چه تصمیمی دارید؟ آیا میخواهید موسیقی ملیتهای دیگری را بخوانید یا تنوع و نوآوری در خود آهنگها و تنظیمات انجام دهید؟
این موسیقی به صورت تجربی بود و با فضای کارگاهی کار شد. طبعا وقتی شما با فضای کارگاهی کار میکنید، همیشه این قضیه وجود دارد که با مرور زمان پیشرفت میکنید و کارتان هر روز یک رنگ و بوی جدیدتری به خودش میگیرد و اگر پویایی و خلاقیت در کار گروه حفظ شود، قاعدتا کار غنیتر میشود. من وقتی به دورنمای یک یا دو سال آینده نگاه میکنم، میبینم که ما فعلا همین مسیر را ادامه میدهیم، چون ما درخواستهای زیادی از دیگر فرهنگهای کشورمان داریم و میخواهیم به موسیقی آن مناطق بپردازیم و آنها را هم معرفی کنیم و سعی ما بر این است که در این پروسه معرفی، موسیقی را به روز نگهداریم.
به نظر شما موسیقی محلی این فضا را دارد تا به صورت جدیتری به آن بپردازید؟ و آثار عمیقتری تولید کنید؟ قبل از هر چیز گروه ما قصد دارد کاری کند که از لحاظ آماری کمیت بیشتری به موسیقی محلی توجه کنند در مرحله بعد ما امیدواریم رستاک پلی باشد بین مخاطبان و نمونههای اورژینال موسیقی محلی تا مخاطب به شکل جدیتری به موسیقی محلی بپردازد. قاعدتا اگر برخورد مخاطب با موسیقی محلی جدیتر شود، محصولات عمیقتری هم ساخته خواهد شد.
منظورم صرفا فعالیتهای موسیقایی گروه رستاک است.
شاید. زمان باید نشان دهد که میتوانیم یا نه. رویکردهای مختلفی نسبت به موسیقی محلی وجود دارد و این نشان میدهد موسیقی محلی ظرفیت برخورد عمیقتری را دارد.
بین موسیقی فرهنگهایی که شما کار کردید کدامیک از لحاظ موسیقایی غنیتر است؟ در مجموعهای که ما کار کردیم تقریبا تمام مناطق از نظر موسیقایی غنی هستند و شما میتوانید در هر منطقهای سالها تحقیق کنید و اتفاقات جدیدی کشف کنید. موسیقی خراسان بسیار غنی است به طوری که خود موسیقی خراسان به چند شاخه فرهنگی مجزا تقسیم میشود و موسیقی کردستان که خب به خاطر وجود خانواده کامکارها توانایی موسیقایی آن بیشتر نشان داده شده است. همینطور موسیقی بلوچستان. ما فقط به یکی از شاخههای موسیقی بلوچستان پرداختیم، موسیقی مراسم که یک نوع موسیقی شادی است و ما از صوت موسیقی استفاده کردیم که قطعاتی هستند که در مراسم شادی استفاده میشوند. بنابراین هر کدام از این موسیقیهای محلی خودشان شاخههای گسترده و عمیقی دارند.
شما ملودی هرمنطقه رابرچه مبنایی انتخاب میکنید؟ ما اول مخاطب را در نظر میگیریم؛ در آلبوم رنگوارههای کهن ما به دنبال قطعاتی بودیم که خیلی شنیده شده نباشند یعنی وقتی مخاطب گوش میدهد آهنگ برایش تداعی نشود و طبعا نوع تنظیم هم فرق میکرد و این آلبوم بیشتر برای کسانی بود که تخصصیتر با موسیقی برخورد میکنند. اما در مجموعه دوم (همه اقوام من) اتفاقا ما سعی کردیم روی قطعاتی فوکوس کنیم که بیشتر شنیده شده است.
فکر میکنم نقطه عطف یا به اصطلاح رنسانس کار شما همینجا بود؟ بله چون میخواستیم با مخاطب بیشتری ارتباط برقرار کنیم و مجبور بودیم به سراغ ملودیهایی برویم که شنیده شدهتر باشند. مثلا قطعه رعنا مربوط به شمال کشور است، یک منطقه خاص در گیلان اما در شیراز و بندرعباس هم رعنا یک قطعه شنیده شده است و به گوش مردم آشناست و این یکی از زاویههای نگاه ما برای انتخاب بود.
بهترین اتفاق هم برای شما افتاد. با پیشینهای که در آلبوم رنگوارههای کهن داشتید، که یک موسیقی جدی و منسجم بود، شاید اگر اول (همه اقوام من) را کار کرده بودید تا این حد جدی گرفته نمیشد اما با رنگوارههای کهن نشان دادید میتوانید خیلی کلاسیک و جدی کار کنید و موفقیت همه اقوام من بیشتر به همین خاطر بود. بله، خوشبختانه ما از طرف جامعه موسیقایی و هنری این پشتوانه را داشتیم. همانطور که میدانید آقای پژمان یکی از قدرتمندترین آهنگسازان ایران هستند که در انواع ژانرهای موسیقی کار کردهاند و هر کدام را با فضای ذهنی خودشان، اما در همان حوزه موسیقایی کار کردهاند. ما هم فکر کردیم که هرکدام از کارهایمان باید با این زبانی که ارایه شده مطرح شود.
نظر آقای پژمان راجع به کار شما چه بود؟ آقای پژمان را مثال زدم کار ما برای نظر دادن بیشتر به کسانی ارجاع داده شد که تا حدی به فضای ما نزدیکتر بودند.
مثل محمدرضا درویشی؟ بله، آقای درویشی و خانواده کامکارها که به نظر ما خانواده کامکارها خیلی جدی میتوانستند به ما نظر دهند به این دلیل که هم از لحاظ عملی چنین تجربهای را داشتند و هم دیدگاه درستی در رابطه با نشان دادن جایگاه موسیقی یک فرهنگ خاص و بیرون کشیدن آن نماد فرهنگی و گسترش در سطح کشور داشتند. کما اینکه کشورهایی که میخواهند از ایران یک موسیقی دعوت کنند خیلی اعتقاد ندارند که فرضا این موسیقی کردستان است، این موسیقی آنقدر اکتیو و به لحاظ فنی دقیق اجرا میشود که آن را به عنوان یکی از مشخصههای فرهنگی ایران میشناسند برای همین ما فکر میکنیم که این خانواده و نگاهشان به ما خیلی کمک میکند.
خانواده کامکارها به کنسرت شما آمدند؟ بله در اجرای آبانماه همه خانواده لطف کردند تشریف آوردند. به غیراز آقای ارسلان کامکار که ایشان در اجرای پانزدهم اسفند تشریف آوردند.
نظرشان راجع به کار شما چه بود؟ خوشبختانه خیلی برخورد مثبت و خوبی داشتند البته خیلی مهربان هستند اما جدا از آن به لحاظ فنی هم فیدبک مثبتی داشتند.
بعد از انتخاب آهنگ بر مبنای مخاطب اعم از عام یا خاص، چه تغییراتی در آهنگ ایجاد میکنید؟
من فکر کنم بهتر باشد از این منظر سوال شما را پاسخ دهم؛ ما سعی میکنیم در دو بخش موسیقی به هیچوجه تغییری ایجاد نکنیم اول کلام موسیقی و دوم ملودی که تا جایی که امکان دارد سعی میکنیم هیچ تغییر جدی در آنها ایجاد نکنیم. بعد از آن دیگر هر اتفاقی که میافتد در تنظیم است، به طبع ما هر کاری که ارایه میدهیم هدفمان تغییر دادن آن است چون اصل کار که وجود دارد و ما تغییراتی در آهنگ ایجاد میکنیم (به غیراز دو بخش ذکر شده) برای معرفی دوباره آهنگ به مخاطبان.
آیا تغییراتی که ایجاد میکنید برای جلب مخاطب عام است؟ اگر بخواهم صادقانه بگویم ما بعداز انتخاب قطعه برای مخاطب، حالا درست یا غلط، سلیقه خودمان را اعمال میکنیم و سعی میکنیم به نحوی کاری را تنظیم کنیم که خودمان لذت ببریم و فکر میکنم کسانی هم هستند که شبیه ما به موسیقی نگاه میکنند و زمانی که مخاطب از کار ما لذت میبرد یعنی تا حدود زیادی در سلیقه موسیقایی با ما همسو است.
شما به دو بخش عمده که ساختار کار را تشکیل میدهد دست نمیزنید، یکی شعر و دیگری ملودی کلی کار که به صورت مونوتون است و احتمالا شما گسترشش میدهید قاعدتا از آن فرهنگها هم فیدبک منفی نمیگیرید. بله، هر دو بخش که میفرمایید درسته اول اینکه برای هر فردی از هر فرهنگی ابتداییترین چیزی که جلب توجه میکند بحث گویش، کلام و لهجه است و ما زمان زیادی را به صورت جدی صرف گویش میکنیم، طبعا باز هم بدون اشکال نیستیم البته طبیعی است وقتی من در این فرهنگ بزرگ شدهام به سادگی متوجه میشوم وقتی یک خارجی بخواهد فارسی صحبت کند. کما اینکه بیشتر این قطعاتی که اجرا میشود در محدوده لهجه نیست و یک زبان دیگر است مثلا آذری وحتی مازندرانی ساختاری دارد که خیلی به زبان نزدیک میشود.
بخش بعدی هم ملودی موسیقیهای محلی است که خیلی کوتاه هستند و در تکرار ملودیها حالت ایجاد میکنند و به لحاظ موسیقایی در اکثر مواقع المانهایی که برای بسط و گسترش یک قطعه موسیقی نیاز داریم در آنها وجود ندارد و یک ملودی ساده است حالا تزییناتی در تکرار دارد (در اجرای اورژینال) مثلا زمانش طولانیتر میشود تا اثر بخشتر شود. ما یک ملودی کوتاه را باید طوری بسط دهیم که ملودی ثابت و سالم باقی بماند.
خوانندههای گروه برای اجرای لهجههای مختلف چه کار میکنند؟ ما از مشاورانی که در این زمینه هستند، کمک میگیریم.
سعی میکنید لهجه کاملا مطابق باشد؟ بله، تا جایی که امکان دارد و شدنی است. گیلانی ته لجههاش به کردی نزدیک است یعنی کسانی که کردی صحبت میکنند فرم گویش و حالت فک و آروارههایشان خیلی به گویش گیلانی نزدیک است اما زبان آذری خیلی سخت بود.
چقدر هم آذری را خوب اجرا کرده بودید.
در واقع ما فکر میکردیم آذری زبانها برخورد مثبتی نشان ندهند و حالا هم که کنسرتها برگزار شده خود بهزاد میگوید مثلا کاش یک جای آهنگ را جور دیگری اجرا کرده بودیم. به هر حال هر چه میگذرد بچهها بهتر میشوند. ولی یکی از بهترین برخوردها از طرف آذری زبانها بود.
با توجه به اینکه فیزیک صوت فرهنگهای مختلف با هم متمایز است، یعنی جنس صدای کسی که آذری میخواند، با جنس صدای کسی که کردی میخواند، یکی نیست و اینکه شما دو خواننده دارید لطمه به این بخش اثر نمیزند؟ چرا دقیقا همینطور است. یکی مربوط به امکاناتی است که گروه رستاک دارد؛ امکان ما برای ارایه این کارها به فرزاد و بهزاد محدود میشود. توانایی آنها از همه بچههای گروه بیشتر بود هم از لحاظ تکنیک و هم از لحاظ تقلید لهجهها اما هر چه جلوتر میرویم سعی میکنیم تعداد خوانندهها را بیشتر کنیم، البته از بچههای خود گروه رستاک چون شما درست میفرمایید کسی که در منطقه کوهپایهای زندگی میکند فیزیک صدایش با کسی که در یک منطقه پستتر از نظر ارتفاع زندگی میکند، فرق دارد. مثلا در مناطق کوهپایهای صداها بیشتر اوج میگیرد اما در مناطق پایینتر جنس صدا گرمتر میشود.
ما تلاش میکنیم برای نزدیکتر شدن جنس صدا به اثر اورژینال مثلا فرزاد به قطعه آذری از نظر لهجه مسلط است اما جنس صدای بهزاد برای آذری مناسبتر است.
از بین فرهنگهایی که شما روی موسیقی آن کار کردید کدامیک پتانسیل بینالمللی شدن را دارد؟ این موسیقیها بعضا ریتمهای پیچیدهای دارند که برای مخاطب عام قابل هضم نیست یعنی خیلی سریع نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند. چون ریتم اولین بخش موسیقی است که جلب توجه میکند و باعث میشود مخاطب با آن همذاتپنداری کند. اما موسیقیهای کردی که ملودی سادهای دارند و پرتحرک هستند خیلی راحت با مخاطب غیرایرانی ارتباط برقرار میکنند.
پس به نظر شما موسیقی کردی این پتانسیل را دارد؟ بله، جنس موسیقی کردی اینگونه است. ما در اسپانیا و ایتالیا اجراهایی داشتیم و قطعههای شش و هشت که مخاطب ایرانی خیلی راحت با آن ارتباط برقرار میکند را اجرا کردیم اما در اروپا این ارتباط برقرارنشد و مخاطب اروپایی بیشتر با قطعههای دو و چهار ارتباط برقرار کرد و در مورد قطعههای شش و هشت دچار سردرگمی میشوند البته در انتها متوجه میشدند که از لحاظ ریتمیک چه اتفاقی افتاده است، اما احساس خاصی بهشان دست نمیداد.
به غیراز ارایه و معرفی موسیقی فرهنگهای مختلف ایرانی، دغدغه شما از تشکیل گروه رستاک چه بود؟ در حقیقت اولین دلیلی که باعث شکلگیری گروه رستاک شد دغدغه هنری و موسیقایی نبود. قصد ما این بود که بچههایی که هر کدام یک توانایی دارند دور هم جمع شویم برای لذت بردن از با هم بودن. شاید باور نکنید اما تمریناتی که میکنیم لحظات لذتبخشی است که در حین آن کار هم میکنیم و فکر میکنیم دلیل دوام گروه ما در ۱۵ سال گذشته همین بوده چون با هم بودن برای ما مهمتر از محصولی است که تولید میکنیم. در این گروه کسی به تنهایی شعر نمیگوید آهنگ نمیسازد و تحلیل نمیکند. همه اتفاقات با کمک یکدیگر میافتد و همه در جهت رستاک فعالیت میکنیم.
ما خیلی شاهد تشکیل گروهها و فروپاشی آنها بودهایم، معمولا دلیل فروپاشی گروهها یکی مساله چهره شدن است و دیگری مساله مالی، شما به این نکات توجه دارید؟ در حقیقت ما زمان زیادی را صرف ساختارهای درونی رستاک کردیم. پدر من زمان زیادی را صرف آموزش نوع روابط ما در گروه کردند به عنوان یکسری دوست که در عین حال کار هنری هم انجام میدهند.
این صمیمیت گروه رستاک چقدر برمیگردد به سیامک سپهری (سرپرست گروه).
همه بچهها یک هدف کلی دارند. هیچکس در گروه فکر نمیکند که اگر مثلا سیامک جدی برخورد کرد برای چیز دیگری غیراز هدف کلی گروه است و همه بچهها این درک رادارند که یک گروه لحظات جدی، شادی و سخت دارد و همه اینها با هم است.
متاسفانه گروههای ایرانی اکثرا خوانندهمحور هستند یا اینکه رییس گروه سعی میکند خودش را مطرح کند.
خوشبختانه در مورد رستاک اتفاق خوبی که افتاده این است که کمتر کسی اسم خوانندههای گروه یا دیگر بچهها را میداند. اکثر مردم گروه رستاک را میشناسند و این نقطه قوتی است که ما سعی کردهایم از ابتدا مد نظر قرار دهیم و اگر اسمی از کسی برده میشود بسته به نیازی است که وجود دارد و فکر نکنم غیراز شما (خنده) کسی اسم مرا بداند. برای همین وقتی موقعیت رستاک از نظر بیرونی تغییر کرد در داخل هیچ اتفاقی نیفتاد. روابط ما بر پایههای محکمی طی این سالها استوار شده است و مهمترین چیزی که برای ما وجود دارد قول و قرارهایی است که بین گروه رستاک است چه از نظر مالی و چه از نظر کاری.
طرز ادای کلمات اثر عجیبی میگذارد و باورپذیر میشود و آیا شما فکر میکنید این قابلیت را فقط کسانی که به آن زبان مسلط هستند، متوجه میشوند؟ نه، من فکر میکنم این اتفاق به مرور زمان میافتد. همانطور که گفتم رستاک باید پلی باشد میان تعداد زیادی مخاطب برای معرفی این موسیقی و در مرحله بعد یک بخشی از این مخاطبان جدا میشوند و از طریق این پل (رستاک) به اصل موسیقی خواهند رسید و از اورژینال کار لذت میبرند. این اتفاق برای من هم که یکی از مجریان این کار بودم، افتاد و در حال حاضر از اصل موسیقی فرهنگهای مختلف بیشتر لذت میبرم. قطعا سال ۷۵ اگر من یک موسیقی اصیل بلوچی گوش میکردم، حس خوبی در من ایجاد نمیکرد اما حالا شنیدن موسیقی بلوچی با صدای آقای بامری واقعا برای من لذتبخش است.
منبع : شرق
سلام اپم[گل][گل]
از اومدنت خوشحال میشم[گل][گل]
سلام محمد جان
خیلی ممنون که اومدی بهم سر زدی
خوشحال میشم باز هم بیای
متاسفانه اسمتون رو ننوشتین....در هر حال ممنون که سر زدید